نشسته بودم آخر شب تو اتاقم فیلم می دیدم. ساعت دو-سه شب بود. پدرم نمی دونم شاشش گرفته بود چی بود نصفه شب بیدار شد. دید چراغ اتاقم روشنه همینجوری یه سر اومد تو اتاقم. آقایون، خانوما، فیلمی که سراسر گریه و اشک و غم و غصه بود، یهو نمی دونم یه زن و مرد از کجا پیداشون شد شروع کردن به عیان کردن مسائل خانوادگیشون! می خواستم فیلمو بزنم جلو، ضایع بود. نزنم جلو، بازم ضایع بود. وسط مستراح دو سر سوراخ گیر کرده بودم. هر طرف می رفتم می افتادم تو چاه. خلاصه یکی دو دقیقه همین وضعیت ادامه داشت که پدرم سرشو به نشونه ی تاسف تکون داد و رفت. باز فیلم پر شد از بدبختی و داغونی و اینا.
الان چی می تونم بگم من؟ بگم شانسه داریم؟ بگم فرو بره این زندگی؟ چی بگم که حق مطلب رو ادا کنه آخه؟!
این اتفاق بی نظیر بود...
و تو بینهایت بامزه تعریف کردی...
تشکر بابت تعریف
میشه به مسئله از این زاویه هم نگاه کرد که بابات چه حسِّ قوی ای داره که 2 دیقه صحنه میتونه اونو از خواب بیدار کنه ، تا تو اتاق تو بکشونه و الی آخ....
بعدشم برگرده بخوابه !!!
بله بله صحیح. چرا به فکر خودم نرسیده بود. مطمئنا دلیلش همین بود.
فیلمش چی بود؟
بادرود
تو هیچ جوری نمی تونی حق مطلب رو ادا کنی
خدا پیش نیاره واسه بقیه
واقعا!!!
سلام....
این اتفاق در نوع خودش بی نظیره
این خوبه
در دوران جاهلیت ! داشتم فیلم خوبو نگاه میکردم بابا یاهو در نزده امد توی اتاق ُمنم این قدر حول شدم مانیتور رو خاموش کردم ولی صدایی که میومد گویای ماجرا بود. پدر فقط سرش رو به نشانه تاسف تکون داد و رفت بیرون
یعنی ملت خونه بودن اونوقت اسپیکرتو روشن کرده بود و الخ؟! بابا تو که داغون تری از من!
هیچی هم نگی حق مطلب عجیب فرو رفت !
ولی به جان خودم من قصد فرو کردن نداشتم!