تبلور یک ذهن مازوخیست

ماکزیمال های دیازپام ِ کبیر

تبلور یک ذهن مازوخیست

ماکزیمال های دیازپام ِ کبیر

نمی دونن چه گنجی پیششون نشسته که!

ساعت چهار بعد از ظهره. اینجا چند نفر از هیئت علمی دانشگاهی که توش دارم کار می کنم نشستن دارن سایت مملکته داریم رو می خونن هار هار می خندند.

بعد منم صدا می کنن که برم بخونم! مملکته داریم؟!


یه تخت هم داشت دیگه اصلا خونه نمی رفتم!

چه حالی می ده سر کارت باشی داری گودر می گردی بعد برات نهار بیارن بعد از اینکه نهارتو خوردی باز هم بیای پای گودر. به جان خودم تو خونه هم همچین حالی نصیب آدم نمیشه. این دو سه روز که تعطیل بود عذاب می کشیدم به خدا!


نقطه ی تاریک: هر روز نهارشون کباب کوبیدست. به خدا زندانی ها تنوع غذایی بیشتری دارن از ما!

نکنه بالا کشیده باشن؟!

رفتم  عابر بانکمو چک کردم ۶۶۵.۳۹۰ ریال توش بود.

حالا از صبح تا حالا مخم مشغوله اون تک تومنی آخرو کجا و چیجوری خرج کردم یعنی!

فیس بوک

به نظرم میاد تو نرم افزار آینه هر دو روز یه برنده ی هفته دارن؟!!

زمان زود می گذره یا من اشتباه می کنم؟!