-
کمرنگ ولی مشترک...
1393/12/21 15:26
- چی شده؟ - از کجا فهمیدی چیزی شده؟ - نمیدونم... میدونم دیگه. - نمیدونم، کلی خواب در مورد همسر سابقم، کاترین میبینم. که مثل قدیما با هم دوستیم. و قرار نیست با هم باشیم... و با هم نیستیم، ولی... هنوزم با هم دوستیم. و اونم عصبانی نیست - اون عصبانیه؟ - بله. - چرا؟ - گمونم خودمو ازش مخفی کردم. تو رابطمون تنهاش گذاشتم....
-
سعی کردم درک کنم
1393/01/09 13:42
نمیدونم چیکار کنم... میفهمید؟ میدونید که این ممکنه، که همزمان عاشق دو مرد بود؟ میشه... میفهمید؟ میدونین، یکی از اونا... که شوهرمه باعث شد من احساس امنیت و راحتی کنم. و اون یکی... اه، خب... این اشتباهه که زیاده خواهی کنیم. خودخواهیه The Dekalog II – 1988 انقدر تو کتابا و فیلمها آخر اینجور داستانها خوب تموم...
-
همیشه بهم میگفت...
1393/01/04 15:22
- تو نمیتونی از زندگی لذت ببری اینو میدونستی؟ تو هم فقط یه آدمی. تو مثل یه جزیره تو خودتی. - من نمیتونم از چیزی که همه لذت میبرن، لذت ببرم. اگه یه نفر یه جایی دچار قحطی باشه، این موضوع شب من رو خراب میکنه Annie Hall - 1977 خب ظاهرا همه آدمای بزرگ یک سری احساسات مشترک دارن. مثل من و وودی آلن که تو این مورد مشترکیم.
-
I know that we are not new
1392/12/29 16:55
ماتیا با طعنه گفت: (امیدوارم... اگر بتونی از خوابت بزنی، حتما عکاس خوبی میشی تنبل خانوم!) آلیس جواب داد: (خیلی بدجنسی! مطمئن باش هم من عکاس خوبی میشم هم تو یه ریاضیدان بدعنق و کسل کننده.) ماتیا سکوت کرد. منتظر چنین روزی بود که آلیس او را کسل کننده خطاب کند. مدتی بود که به رابطهاش با آلیس شک کرده بود. نمیدانست سر...
-
فیلمی برای درک دنیای خیانتکارها
1392/12/23 22:30
- - به چی میخندی؟ - - فکر نمیکنم، هیچ وقت میتونستم بهت خیانت کنم، فقط چون نمیتونستم... تلاشهای مضحک برای دروغ گفتن و پنهان کردن رو تحمل کنم... ولی ظاهرا برای تو خیلی آسونه... ( Eight and a Half (1963 فقط یک سوال از تمام خیانت کارا دارم. چطور بار این گناهو رو دوششون میکشن و نمیمیرن؟
-
لولیتای غمگینی میشناسم...
1392/12/17 21:29
مدام بهم دروغ می گفت. درست مثل لولیتا. اما من نه مثل دکتر هومبرت پیر بودم، نه عصبی، نه دیوونه و نه حتی حسود. مدام بهش اعتماد میکردم. درست مثل دکتر هومبرت. اما اون نه مثل لولیتا هزار تا لاوِرز داشت، نه جاست فور فان بود، و نه حتی کلر کولتی وجود داشت که لولیتای بیچارهی منو گول بزنه. (Lolita (1962 چرا داستان زندگی من...
-
یه جایی باید باشه برای درک حرفات
1392/09/04 23:28
نمیدونم نوشتن از آینده جذاب تره یا از گذشته، از آرزوهای لطیفت یا از خاطرات شیرینت، از عشقت یا از دلخوشیات، از زندگیت، از روزگارت، از هر چی که دور و برته و باعث لرزش قلبت میشه. از آهنگایی که ناخواسته چند قطره آب میاره تو چشمات، از همون آب هایی که اسم دیگه اش اشکه و یه مقدار شوره ولی اگه بخاطر یه چیز خواستنی باشه لذت...
-
حتی تو این مورد هم عرضه ندارم
1391/09/18 22:59
امروز صبح ساعت 8 کلاس داشتم، یه گوشیمو ساعت 7 زنگ گذاشتم یکیو ساعت 7:10 دقیقه که اگه اولی رو زدم خورد کردم دومی حداقل بیدارم کنه. خب این دو تا گوشی با همکاری همدیگه تونستن بیدارم کنن ولی انگار یه کوه رو دوشم بود. انگار منو با چسب راضی به تختخوابم چسبونده بودن. اصلا وضعیت اسفناکی بود. دلم واسه خودم سوخت که چقدر بدبختم....
-
لعنت به گرد سرخ
1391/07/05 02:02
اتفاق خیلی ساده ای بود ولی حس عجیبی بهم منتقل کرد. انقدر بزرگ بود که تا وقتی برسم خونه منو تو فکر غرق کنه. غروبی داشتم از سر کارم میومدم خونه. یه دوستی رو دیدم (البته نمیشد بهش گفت دوست) یه همکلاسی دوره راهنمایی، یکی که با اونکه زیاد باهاش ارتباط نداشتم، ولی به هر حال میشناختمش. دیدم داره برگ تبلیغاتی تو خیابون پخش...
-
چه شد که من منزوی شدم؟
1390/12/09 16:26
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA اول از همه قبل از هر کصشری بگم من الان دارم سوزان روشن گوش میدم!! جدی میگما! کدومتون با اون ذهن خلاقتون میتونست تصور کنه دیازپام کبیر با اون همه دبدبه کبکبش یه روز بشینه سوزان روشن گوش کنه؟! خب، آبروی خودمو بردم دیگه. این از این. در قدم دوم، چی شد که نیستم. کجا هستم؟...
-
کلید اسرار
1390/07/29 13:39
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA امروز واسم کلید اسرار واقعی اتفاق افتاد! هیجان انگیز و خفن آلود! فقط همین اول بگم اگه بچه پاستوریزه و هموژنیزه با بسته بندی مقاوم و ماندگاری بالا هستید بقیه مطلبو نخونین که از من بیزار میشین. هشدار دادم ها. نگین نگفتی. دو روز پیش سر کارم ساعت 12 یا 1 بود رفتم آبدارخونه...
-
[ بدون عنوان ]
1390/04/13 12:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA فکر کن مثلا تو توالت عمومی یه جای مهم، مثل دانشگاه داری به کارای شخصیت رسیدگی میکنی بعد استادتو می بینی که یهو از یکی از این اتاقکهایی که اونجا تعبیه شده و مردم اونجا شلوارشونو میکشن پایین و کارای نمیدونم چیکاری میکنن، اومده بیرون بعد تو مثلا یهو هول بشی بگی خسته نباشی...
-
نمی دونن چه گنجی پیششون نشسته که!
1390/03/30 16:26
ساعت چهار بعد از ظهره. اینجا چند نفر از هیئت علمی دانشگاهی که توش دارم کار می کنم نشستن دارن سایت مملکته داریم رو می خونن هار هار می خندند. بعد منم صدا می کنن که برم بخونم! مملکته داریم؟!
-
در رابطه با پست قبل
1390/03/19 16:49
دیگه مطمئنم خدا هم وبلاگ منو می خونه! خیلی هم سریع می خونه! سابسکریپشن ها معمولا دو سه روزی طول می کشه بخوان وبلاگارو بخونن ولی خدا انگاری همونموقع که داریم تایپ می کنیم وبلاگ رو می خونه. تو این دو روزه نهارمون خیلی متنوع شده ولی دیگه وقت اینترنت گردی ندارم! چه زود هم واکنش نشون داده!
-
یه تخت هم داشت دیگه اصلا خونه نمی رفتم!
1390/03/16 13:58
چه حالی می ده سر کارت باشی داری گودر می گردی بعد برات نهار بیارن بعد از اینکه نهارتو خوردی باز هم بیای پای گودر. به جان خودم تو خونه هم همچین حالی نصیب آدم نمیشه. این دو سه روز که تعطیل بود عذاب می کشیدم به خدا! نقطه ی تاریک: هر روز نهارشون کباب کوبیدست. به خدا زندانی ها تنوع غذایی بیشتری دارن از ما!
-
نکنه بالا کشیده باشن؟!
1390/03/01 16:50
رفتم عابر بانکمو چک کردم ۶۶۵.۳۹۰ ریال توش بود. حالا از صبح تا حالا مخم مشغوله اون تک تومنی آخرو کجا و چیجوری خرج کردم یعنی!
-
[ بدون عنوان ]
1390/02/29 17:12
خب خیلی وقته که این وبلاگمو آپ نکردم. همیشه می گم وقت ندارم. اصلا کلا همیشه موقع هر کاری به همه دارم می گم وقت ندارم. همه هم از دستم عصبی میشن میگن انگار رئیس جمهور مملکته که هی می گه وقت ندارم. تازه رئیس جمهور مملکتم گاهی میزنه به سرش دو هفته ی مملکتو به پشمشم حساب نمی کنه و سر کارش نمیره. البته احتمال می دم شاید تو...
-
[ بدون عنوان ]
1390/02/15 22:29
چن سال پیش که جوون بودم و جاهل یه مدت گوشی موبایلمو با گوشی خالم عوض کردم. تو این مدت که گوشی اون دستم بود -بنا به اقتضای سنم!- یک سری عکس ها و فیلم های بی ناموسی تو گوشیم ریخته بودم! حالا دقیقا یادم نمیاد برای کارهای پژوهشی اینا رو ریختم تو گوشی یا برای کارهای تحقیقاتی! خلاصه اینکه برای لذات مادی و جنسی اینارو تو...
-
[ بدون عنوان ]
1390/01/31 20:23
بچه ها یه خواهشی از همتون دارم. اونم اینه که هیچ کسی رو به زور نکنین! جدی دارم می گم. منظورم از نکنین هم همون چیزیه که ذهم های منحرف همون اول متوجه منظورم شدن. بعله. با اسم مستعار می نویسم که هر چی خواستم راحت بتونم بگم دیگه. حقمه خب. داشتم می گفتم. تو زندگیتون هیچ کسیو به زور نکنین. آخه خیلی درد داره لعنتی! آقایون...
-
[ بدون عنوان ]
1390/01/23 21:54
چن سال پیش یه بازی اینترنتی رایج شده بود که توش باید یه توپیو طوری تو یه چهارچوب اینور اونور می بردیم که به چیزایی که همونجا هی وول می خوردن نخوره. بعد مثلا تو توضیحات بازی نوشته بود رکورد این بازی 18 ثانیه هست و هر کی بتونه 10 ثانیه نسوزه خیلی باهوشه و از این حرفا. بعد من بازی می کردم خیلی راحت یک دقیقه توپو نگه می...
-
فیس بوک
1390/01/22 13:17
به نظرم میاد تو نرم افزار آینه هر دو روز یه برنده ی هفته دارن؟!! زمان زود می گذره یا من اشتباه می کنم؟!
-
غور در مبحث خالی بندی
1390/01/18 13:54
یکی از اصلی ترین سرگرمی های من اینه که جلوی کسی که تازه باهاش آشنا شدم ادای منگولا رو دربیارم. یعنی از اینا که هرّ و از برّ تشخیص نمی ده و در مقابل هر حرفی فقط لبخند احمقانه می زنه و هیچوقت نظر خاصی نداره و همینجوری فقط زنده هست برای خودش. چند وقت که از فیلم بازی کردنم بگذره و طرف مطمئن بشه با یه گاگول سر و کار داره...
-
باسواطای عالم!
1390/01/12 12:41
یکی دو شب پیش بود یک دقیقه یه فیلم از کانال movie دیدم، از خوندن زیرنویساش ترکیدم. این سوتی هایی که تونستم ثبتشون کنم تو یک دقیقه: تخسیر من هستش (تقصیر من هست) چنترمن (جنتلمن) خاش بکنم (خواهش بکنم) باحال بود کلا.
-
نخاله بود توشون!
1390/01/11 18:16
اومدن ترانه های سبز رو لیست کنن. چهارصد تا ترانه لیست کردن. بعد ترانه ی شماره پونزدهشون همه چی آرومه -حمید طالب زاده هست! لیستش اینجاست بعدا نوشت: مدیریت سایت ترانه های سبز کامنت گذاشت که به خاطر ویدیویی که بر روی این آهنگ گذاشته اند، این موزیک را به عنوان ترانه ی سبز در نظر گرفته اند. ضمن حفظ مواضع قبلی ام نسبت به...
-
یه سوژه بهتون می دم سه ساعت بخندین
1390/01/10 16:46
رتبه ۲۹۸ بهترین وبلاگ های مینیمال در لیست لایک خور، متعلق است به "پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری" !!!!!!!!! لیستش اینجاست . قسمت وبلاگ های مینیمال
-
[ بدون عنوان ]
1390/01/08 13:45
نشسته بودم آخر شب تو اتاقم فیلم می دیدم. ساعت دو-سه شب بود. پدرم نمی دونم شاشش گرفته بود چی بود نصفه شب بیدار شد. دید چراغ اتاقم روشنه همینجوری یه سر اومد تو اتاقم. آقایون، خانوما، فیلمی که سراسر گریه و اشک و غم و غصه بود، یهو نمی دونم یه زن و مرد از کجا پیداشون شد شروع کردن به عیان کردن مسائل خانوادگیشون! می خواستم...
-
بری باخ
1390/01/04 20:57
نمی دونم اولین بار عبارت (رقص خر در چمن) رو کجا شنیدم ولی هر وقت این کلیپ جدید منصور که یه آهنگ قدیمی رو بازخونی کرده رو می بینم، یاد این جمله میفتم!
-
روز آخر
1389/12/27 22:00
نزدیکه آخره ساله ولی حال و هوای عید هنوز تو من پدیدار نشده. کاری به نو شدن زمین و شکوفه دادن درختا و از این دست کوصیشیرا ندارم. وقتی خودم تغیر نکنم، وقتی اتفاقی تو خودم احساس نکنم، همه ی اینا چرنده. الان که دارم نگاه می کنم به یک سال گذشته می بینم راضی بودم از این یک سالم. کارای خیلی خوبی انجام دادم. کلی پیشرفت داشتم....
-
قلب امروزی من خالی تر از دیروزه...
1389/12/27 00:00
دیشب یه جلسه ای بود خونه ی ما. همکارای پدرم. همکارایِ قدیم ِ پدرم. 14-15 نفری می شدن. سرزنده. عجیب سرزنده. خیلی هم صمیمی. به هر حال یه 25-30 سالی همکار بودن. شوخی بالای هیژده می کردن و می خندیدن. حسودیم شد به این همه رفاقت. راستش من دوست و رفقی زیاد ندارم. اونایی هم که دارم باهاشون اونقدرا صمیمی نیستم. الان که دارم...
-
پدرسوخته بازی در حد تیم ملی!
1389/12/23 22:41
تو حال و هوای خودم داشتم با گودر حال می کردم که یکهو یکی به گوشیم زنگ زد. تا گوشیمو برداشتم یه ریز شروع کرد با یه لهجه ی خاصی شروع به صحبت کردن که من چوپونم و پدرم چوپون بود و از عشایر هستم و اینا. منم مات داشتم گوش می دادم. بعد گفت استخاره کردم شماره ی شما رو از تو قرآن گرفتم و بعد از چن دقیقه یه ریز حرف زدن گفت من...